نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار علوم سیاسی جهاد دانشگاهی، تهران، ایران
چکیده
با نگاهی به تاریخ علم در ایران معاصر، روشن میشود که ورود علوم جدید در ایران به صورت متعادل و متوازن صورت نگرفته است. در ابتدای امر علوم فنی و پزشکی وارد ایران شد و سپس به مرور اما با کندی بیشتری افکار و اندیشههای جدید که خود را در قالب مفاهیم سیاسی و اجتماعی همچون مشروطیت، پارلمان، قانون اساسی و ... نشان میدادند و ذیل علوم انسانی تعریف میشدند به مردم این سرزمین معرفی و شناسانده شد. با گذشت زمان و احساس نیاز به مدرنیزاسیون کشور به ویژه در دوره پهلوی اول، نظام آکادمیک یا سیستم دانشگاهی در کشور ایجاد گردید و به موازات آن علوم انسانی جدید به تدریج گسترش یافت. علوم انسانی به دلیل ماهیت اندیشهای و ارتباط آن با مفاهیم، ایدهها و افکار افراد و گروههای اجتماعی، در بردارنده رویکردها، اصطلاحات و ارزشهای مختص به خود است. یکی از مهمترین نکاتی که در جامعه ما در رابطه با آن بحث و گفتگوهای مختلفی مطرح میگردد ولی در عمل به فراموشی سپرده میشود توجه به این نکته کلیدی است که زیربنای تحول جوامع غربی در دوره پسا رنسانس، تحول در حوزه علوم انسانی و تغییر باورها و نگرشها به این شاخه از علوم است. مسئله اصلی این مقاله بررسی چالشهای علوم انسانی در ایران است. به همین منظور تلاش میگردد با بهرهگیری از نظریه نهادگرایی و تأکیدی که این دیدگاه بر نهادهایی همچون ساختار سیاسی، ساختار فرهنگی، ساختار فکری و سنتهای رایج جامعه دارد، چالشهای علوم انسانی در ایران مورد بررسی قرار گیرد.
کلیدواژهها